مهندس محسن عظیم لو –واحد کیفیت سایپا دیزل
اره برقی را روشن کنید!
اگر با شنیدن نام استاندارد ISO9001 به یاد فرمهای عجیب و غریب، کاغذبازی و تهیه سوابق در شب ممیزی میافتید بدانید که تنها نیستید. امروزه کمتر سازمانی را میتوان یافت که دارای گواهینامه این استاندارد نباشد و در عین حال کمتر سازمانی را نیز میتوان یافت که از مزایای استقرار سیستم مدیریت کیفیت بر مبنای این استاندارد بهره کافی برده باشد. دلایل این موضوع را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار میدهیم، نخست اجرای کامل استاندارد و سپس اجرای اثربخش آن.
این استاندارد دارای 10 بند میباشد که الزامات آن از بند 4 به بعد مطرح میگردند، اما آنچه که معمولا مورد بیتوجهی قرار میگیرد بخش مقدمه است. از بخش کلیات که در مقدمه بگذریم به موضوع بسیار مهمی به نام هفت اصل مدیریت کیفیت میرسیم، تمرکز بر مشتری، رهبری، مشارکت کارکنان، رویکرد فرایندی، بهبود، تصمیمگیری بر مبنای شواهد و مدیریت ارتباطات. وقتی از 21 شرکت بزرگ که حداقل دوبار گواهینامه مربوطه را تمدید کرده بودند (اعتبار هر گواهینامه سه سال است) در خصوص نحوه بهکارگیری این اصول سوال شد هیچ پاسخ قانعکنندهای دریافت نشد و درنهایت پذیرفتند که اصلا به این بخش از استاندارد توجه نکرده بودند. آنگونه که در بند 0.2 آمده است این استاندارد بینالمللی بر اساس اصول مدیریت کیفیت بنا نهاده شده است؛ بنابراین انتظار میرود همه سازمانها نیز سیستم مدیریت کیفیت خود را بر همین اصول استوار نمایند. وقتی خانهای را بدون پی بسازیم چه سرانجامی در انتظارش خواهد بود؟ این دقیقا سرنوشتی است که سیستم مدیریت کیفیت سازمانهای بیتوجه به این اصول به آن دچار خواهند شد. مقدمه استاندارد تنها به این اصول ختم نمیشود بلکه رویکرد فرایندی، چرخه طرحریزی، اجرا، بررسی، اقدام و تفکر مبتنی بر ریسک نیز باید بهطور جداگانه مد نظر قرار گیرند و تنها بعد از اینها است که میتوان قدم به بخش الزامات استاندارد گذاشت.
موضوع بعدی پس از توجه به مقدمه استاندارد، چگونگی پیادهسازی الزامات است. ناگفته پیداست که هر یک از الزامات را میتوان به روشهای بسیاری اجرا کرد؛ مثلا با یک جستجوی ساده در منابع، به راحتی میتوان به ابزارهای بسیاری برای تحلیل محیط درونی و بیرونی سازمان دست یافت. PESTEL * به عنوان نمونه، بسیار مورد توجه سازمانها برای تحلیل محیط بیرونی قرار گرفته است ولی آیا این بهترین مدل برای سازمان است؟ و با فرض مناسب بودن این مدل، آیا تحلیلهای صورت گرفته بر این اساس درست هستند؟ پاسخ منفی بر هر یک از این دو سوال میتواند آسیب بسیار جدی به سازمان وارد کند و در این بین استاندارد مقصر نیست، این سازمان است که روش درستی در پیش نگرفته است. این موضوع قابل تسری به همه بندهای استاندارد است، بهعنوان مثال دانش سازمانی که در بند 6-1-7 به آن پرداخته شده است باید تعیین، نگهداری و در دسترس قرار گیرد ولی با چه روشی؟ این برعهده سازمان است که روش مناسب را در پیش بگیرد؛ اگر همه کارکنان را وادار کنیم هر چه در خصوص کارشان میدانند را در یک برگه سفید بنویسند و به ما بدهند چه اتفاقی میافتد؟ غیر از رنج و زحمت بسیار برای سازمان چه حاصلی خواهد داشت؟ آیا استاندارد باعث این دردسر است؟
هرگاه مشاهده کردید سازمان پس از پیاده سازی استاندارد ISO9001 دچار مشقت بیشتری شده است و بهبودی در عملکرد رخ نداده است شک نکنید که آن را درست به کار نگرفتهاید، درست مانند وقتی که چوب بری را با اره برقی خاموش انجام میدهید.